وقف جايز
و آن در جـايى است كه دو عبارت به گونه اى باشد كه هم وصل و هم فصل (وقف )آنها جايز است , زيـرا هر دو داراى سبب است
, به طور مثال , گفته شده كه وقف بر (وما انزل من قبلك ), در آيـه 14 سـوره بـقـره , از نـوع وقف جايز است ,زيرا از طرفى واو عطف , اقتضاى وصل دارد, و از طـرفى تقديم مفعول بر فعل در(بالاخرة هم يوقنون ), نظم ديگرى به جمله داده است . [و اين امر اقتضاى وقف را دارد, چرا كه كلام داراى نظمى مغاير با نظم جمله قبل است ]
بـه طور كلى مى توان گفت : تمام موارد وقف كافى , به جز آنچه كه آن را (وقف بيان تام ) ناميديم , از مـصـاديق وقف جايز هستند, زيرا در تمام موارد وقف كافى ,عدم رابطه لفظى (اعرابى ) بين دو عبارت , اقتضاى وقف را دارد و وجود رابطه معنوى , اقتضاى وصل را دارد, مضاف بر آنكه در بعضى از موارد, وجود بعضى روابط لفظى غيراعرابى , بر اقتضاى وصل مى افزايد, مانند مثالى كه زده شد, كه واو عطف به اقتضاى وصل دامن مى زند, گرچه عطف در آن , از نوع عطف جمله به جمله است و هـيـچ كـدام از جـمـله ها نيز محلى از اعراب ندارند تا موجب ايجادرابطه اعرابى بين معطوف و معطوف عليها شود.
مثالهاى ديگر از وقف جايز:
(ولا تنكحوا المشركات حتى يؤمن # ولامة مؤمنة خير من مشركة ), (بقره (2),آيه 221).
(واذا طـلـقتم النسء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف #ولا تمسكوهن ضرارا لـتـعـتـدوا # ومن يفعل ذلك فقد ظلم نفسه # ولا تتخذواآيات اللّه هزوا # واذكروا نعمت اللّه عليكم ), (همان , آيه 231).
(اللّه لا اله الا هو الحى القيوم # لا تاءخذه سنة ولا نوم # له ما فى السموات ومافى الارض ), (همان , آيه 255).
(اذا تـدايـنتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه # وليكتب بينكم كاتب بالعدل # ولاياءب كاتب ان يكتب كما علمه اللّه ), (همان , آيه 282).
(لا يكلف اللّه نفسا الا وسعها # لها ما كسبت وعليها مااكتسبت ), (همان , آيه286 ).
(ان الدين عند اللّه الاسلام # وما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ماجاءهم العلم بغيا بينهم # ومن يكفر بايات اللّه فان اللّه سريع الحساب ), (آل عمران (3), آيه 19).
(وجـاهـدوا فى اللّه حق جهاده # هو اجتبيكم وما جعل عليكم فى الدين من حرج# ملة ابيكم ابراهيم # هو سميكم المسلمين ), (حج (22), آيه 78).
وقف مجوز لوجه
وقـفـى اسـت كه به علتى تجويز شده است , گرچه وصل آن نيز جايز است , مانند:وقف بر (اولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة ), و ابتدا به (فلا يخفف عنهم العذاب ولا هم ينصرون ) در آيه 86 سـوره بـقـره , زيرا كه (فاء) در (فلا يخفف عنهم ) اقتضاى سببيت و جزا را دارد كه اين امر, موجب بـراى وصـل مـى شـود, واگـر لـفـظ فـعل , استئناف گرفته شود, براى فصل (وقف ) نيز وجهى وجـوددارد, بـعضى اين وقف را معادل وقف حسن دانسته اند, كه به نظر مى رسد صـحـيـح نـبـاشـد, چـون در وقف حسن , ابتداى به مابعد نيكو نيست وهمانطور كه خواهد آمد, سـجـاونـدى بـيشتر مصاديق آن را از نوع ممنوع مى داند,بنابراين , موارد زيادى از وقفهاى كافى , مصاديق وقف مجوز هستند.
مثالهايى از وقف مجوز لوجه : (اولئك على هدى من ربهم # واولئك هم المفلحون ), (بقره (2), آيه 5).
(ختم اللّه على قلوبهم وعلى سمعهم # وعلى ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظيم ), ( همان , آيه 7).
(فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا # ولهم عذاب اليم ), (همان , آيه 10).
(يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم # ولا يحيطون بشى ء من علمه ), (همان , آيه255 ).
(لا اكراه فى الدين # قد تبين الرشد من الغى ), (همان , آيه 256).
(فان اسلموا فقد اهتدوا # واذ تولوا فانما عليك البلاغ ), (آل عمران (3), آيه20 ).
واعبدوا اللّه ولا تشركوا به شيئا # وبالوالدين احسانا), (نساء (4), آيه 36).
(قال عذابى اصيب به من اشء # ورحمتى وسعت كل شى ء), (اعراف (7), آيه156 ).
(ان فى ذلك لاية # وما كان اكثرهم مؤمنين ), (شعراء (26), آيه 174).
(ومااسئلكم عليه من اجر # ان اجرى الا على رب العالمين ), (همان , آيه145 ).
(واسروا قولكم او اجهروا به # انه عليم بذات الصدور), (ملك (67), آيه13 ).
هـمانطور كه از مثالها ملاحظه مى شود, بين دو قسمت عبارت , در هيچ كدام ازموارد فوق , رابطه اعرابى وجود ندارد, يعنى عامل اعراب يك قسمت ازعبارت , در قسمت ديگر نيست , پس هيچكدام از مـوارد فـوق , وقـف حـسن نيستند,بلكه همگى از نوع وقف كافى هستند, بنابراين , وقف جايز و مجوز, هر دو ازمصاديق وقف كافى هستند.
فـرقى كه بين اين دو وجود دارد, اين است كه پيوستگى دو عبارت در وقف مجوز, از نظر لفظى و مـعـنـوى , بـيـشتر از وقف جايز است , به طورى كه بيشتراقتضاى وصل دارد, و اما در وقف جايز, ارتباط به گونه اى است كه وقف و وصل آن مساوى است .
وقف المرخص للضرورة
وقـف (المرخص للضرورة ), آن است كه عبارت مابعد, از ماقبلش بى نياز نيست ,ولى به علت قطع نـفـس و طولانى بودن كلام , مى توان وقف كرد, در اينجا لزومى ندارد كه قارى دوباره به ماقبلش بـرگـردد, زيـرا [هـم جـمله موقوف عليها و هم ]جمله مابعدش , داراى معنا و مفهومى است [كه مقصود و منظور از آيه است ]
.
بـرخـى ايـن وقف را نيز از مصاديق وقف حسن دانسته اند كه به نظر مى رسدمنحصر كردن آن در وقـف حسن , صحيح نيست , از مواردى كه براى اين وقف ذكر شده , كاملا مشهود است كه اين نوع وقف نيز بيشتر از مصاديق وقف كافى است و گاهى نيز از مصاديق وقف حسن است .
مثالهايى از وقف المرخص للضرورة : (الذى جعل لكم الارض فراشا والسماء بنء # وانزل من السماء ماء), (بقره (2),آيه 22).
[در اين مثال ملاحظه مى كنيم كه ] گرچه (وانزل ) بى نياز از سياق كلام نيست ,براى اينكه فاعلش ضميرى است كه مرجع آن در قسمت قبلى است , ولى خود,جمله اى معنادار است
وقـف بـر هـريـك از فواصل سوره مؤمنون , از آيه اول : (قد افلح المؤمنون ) تا آيه11 : (الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ).
وقـف بـر هريك از فواصل سوره ص , از آيه اول : (ص والقران ذى الذكر) تا آيه14 : (ان كل الا كذب الرسل فحق عقاب ).
وقف بر هريك از فواصل سوره شمس , از آيه اول : (والشمس وضحيها) تا آيه 9:(قد افلح من زكيها).
وقـف بـر هـريـك از فواصل سوره تكوير, از آيه اول : (اذا الشمس كورت ) تا آيه14 : (علمت نفس ما احضرت ).
وقـف بر هريك از فواصل سوره هاى كافرون و اخلاص , على رغم اينكه هريك ازآيات آن , مقول قول است .
همانطور كه ملاحظه مى كنيم , گرچه بعضى از موارد وقف مرخص از نوع حسن است , مانند: وقف بـر فـواصل سوره هاى كافرون و اخلاص , زيرا آنها مقول , ومحلا منصوب هستند و عامل نصب آنها, فـعـل (قـل ) در آيـه اول ايـن سـوره هـاسـت ,امـا در بـسـيـارى از موارد ديگر, از نوع وقف كافى است
وقف ممنوع
تـعـريـف جـامـع و مـانـعـى از اين وقف ارائه نشده است , ولى از مواردى در قرآن كه طبق علايم سـجاوندى , علامت (لا) قرار داده شده , فهميده مى شود كه اين وقف ,اعم از وقف قبيح است , چرا كه در بسيارى از موارد كه وقف حسن است , اين علامت نهاده شده است , و حتى در بعضى موارد از وقف كافى نيز, از اين علامت استفاده شده است .
سـيـوطى , وقـف بر شرط بدون ذكر جواب آن , و وقف بر مبتدا بدون ذكر خبر را, ازمصاديق وقف ممنوع از نظر سجاوندى معرفى كرده است
ابـن جزرى مى گويد: سجاوندى در مورد وقف (لا) مبالغه كرده و مى توان گفت كه وقف بر اكثر آن موارد, صحيح است و در بسيارى از مواردش , ابتدا به مابعدنيز صحيح است
ابـن جـزرى مـعـتـقـد اسـت كه مقلدان روش سجاوندى , مراد او را از وقف (لا)نفهميده اند, وى مـى گويد: بعضى از مقلدان سجاوندى [به غلط] پنداشته اند كه مراد سجاوندى از (لا) آن است كه نه وقف بر آن كلمه نيكوست , و نه ابتداى به مابعد آن , در حالى كه [بسيارى از موارد] از نوع حسن اسـت كـه وقـف بـر آن نـيـكوست , ولى ابتداى به مابعدش نيكو نيست , وى در بيان شدت جهل و تعصب بعضى از اين افراد مى گويد: گـاهـى مـى شـود كه برخى از آنها وقتى مجبور مى شوند كه در جايى وقف كنند,جهت احتراز از وقـف (لا), بر موارد قبيح وقف مى كنند, به طور مثال , در سوره حمد, بر (انعمت عليهم ) كه وقف آن حـسن است , وقف نمى كنند, چون علامت (لا) دارد, ولى بر كلمه (غير) كه به طور مسلم وقف بر آن قبيح است , وقف مى كنند, چون علامت (لا) ندارد )
ابـن جـزرى در بـيـان مـعناى درست وقف (لا) از نظر سجاوندى مى گويد: بايددانست كه مراد سـجـاونـدى از (لا) ايـن است كه بر اين كلمه وقف نكنيد, به طورى كه بخواهيد از مابعدش ابتدا كـنـيـد , [يـعنى مى توانيد وقف كنيد, ولى اگر وقف كرديد, از مابعدش ابتدا نكنيد, بلكه برگرديد و از جايى كه ابتداى به آن نيكوست , ابتدا كنيد].
موارد وقف (لا) از وقف كافى
آنچه در پى مى آيد برخى از موارد وقف كافى است كه با علامت (لا)علامت گذارى شده است .
(ومما رزقناهم ينفقون # والذين يؤمنون بما انزل اليك ), (بقره (2), آيه 3 و4).
(فى قلوبهم مرض # فزادهم اللّه مرضا), (همان , آيه 10).
(صم بكم عمى فهم لا يرجعون # او كصيب من السماء), (همان , آيه 18 و19).
در مورد فوق , علماى قرائت , از جمله دانى , وقف بر آنها را كافى دانسته اند, درحالى كه طبق وقف سجاوندى , وقف (لا) است .
موارد وقف (لا) از وقف حسن
آنچه در پى مى آيد برخى از موارد وقف حسن است كه با علامت (لا)علامت گذارى شده است .
(الحمدللّه رب العالمين # الرحمن الرحيم ), (حمد (1), آيه 2 و 3).
(الرحمن الرحيم # مالك يوم الدين ), (همان , آيه 3 و 4).
(صراط الذين انعمت عليهم # غير المغضوب عليهم ), (همان , آيه 7).
موارد فوق , وقف حسن است , ولى از نظر سجاوندى وقف (لا) است .
موارد وقف (لا) از وقف مشترك بين تام , كافى و حسن .
آنچه در پى مى آيد برخى از مواردى است كه ممكن است تام يا كافى يا حسن باشد اما با علامت (لا) علامت گذارى شده است .
(هدى للمتقين # الذين يؤمنون بالغيب ), (بقره (2), آيه 2 و 3).
ابـن جـزرى مـى گـويد: سجاوندى وقف بر هدى للمتقين را وقف (لا) دانسته و گفته است : زيرا (الـذين ) صفت متقين است , در حالى كه مى دانيم (هدى للمتقين ) سه وجه دارد: وقف بر آن , هم مـى تـوانـد تام باشد و هم مى تواند كافى باشد و هم حسن , و به هر صورت , هم وقف بر آن صـحيح است و هم ابتداى به آن , زيرا در راءس آيه است و ابتدا به راءس آيه , گرچه وقف آن حسن نيز باشد,صحيح است
(لعلكم تتقون # الذى جعل لكم الارض فراشا), (بقره (2), آيه 21 و 22).
(وما يضل به الا الفاسقين # الذين ينقضون عهد اللّه ), (همان , آيه 26 و 27).
مـوارد فـوق نيز, مانند: (هدى للمتقين ), وجوه مختلفى دارد كه وقف بر آنهامى تواند تام , كافى يا حسن باشد.
برگرفته شده از سایت http://www.kanoonquran.com